امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

من و مامان و بابام

سال نو مبارک 1393

نوروز 1393 ساعت 20:20 دقیقه خونه مامان افسر بودیم با عمه فاطمه و عمه لیلا و عرفان جون و سال را آنجا تحویل کردیم . این لباس خوشگل هم که شما پوشیدی . عمه ها زحمت کشیدن و واسه شما خریدن و جلیقه لی هم مامان جون واسه شما خریدن . و بعد شما که کلی عیدی گرفتی . ماه پسر من در حال تماشای تلویزیون یا اوالون به قول خودش هفت سین ما که حاجی فیروز هم حضور دارند . بعد از شام که یه ماهی پلوی خوشمزه بود و مامان افسر زحمت کشیده بود و درست کرده بود رفتیم خونه پدر جون و مامان جون تا تبریک سال نو بگیم با حضور خاله لیلی و خاله مژده و دایی یاسر و زندایی . و دوباره شما که کلی عیدی گرفتی و البته عیدی هم دادیم به همه . ...
17 فروردين 1393

روزهای شیرین با پسرم

از مهر تا الان اتفاقهای زیادی افتاده که خدا را شکر گذشتند . و بی حوصلگی من برای آپ کردن دلایل ناگفتنی داره باز هم خدا را شکر که ختم به خیر شدند . به قول خاله لیلی خدا یا شکر که سخت تر  نیست . شما تو این مدت شیطون تر و بازیگوش تر شدی و پر از شیرین کاری و شیرین سخنی . 4 آذر تولد بابایی را جشن گرفتیم . بهمن ٩٢ امیرحسین و آدم برفی    پسر عسلی نذاشتی سر آدم برفیت کلاه بزاریم . مانی شبیه هامون بود. لیوان آب بیار . بهبه با سس سندی دم داشت  آماده ددر .شهر بازی رف  عاشق رفتن به شهر بازی هستی فعلها را خوب بلدی . میگم داشت میگی نداشت . بیا . نیا . بود .نبود . رف . نرف . شد .نشد . هست نیست . وقتی یه ک...
19 بهمن 1392
1